سيد عبدالحسين طيب در هفتم محرم سال 1312 هجري قمري (1272 هجري شمسي) در ميان طايفهاي از سادات معروف به «مير محمدصادقي» در اصفهان ديده به جهان گشود. دوازده ساله بود كه پدرش مرحوم ميرمحمدتقي را از دست داده و مادرش تربيت و سرپرستي او را عهدهدار ميشود.
وي از نوجواني درس طلبگي را از مدرسه ميرزا مهدي اصفهاني آغاز و در مدرسه چهار باغ (امام صادق(ع)) ادامه ميدهد.
آيت الله سيد عبدالحسين طيب، پس از تلمّذ از اساتيد بزرگوار خود، از بسياري از آيات عظام حوزه نجف از جمله: آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني، آيت الله ضياءالدين عراقي و آيت الله محمدحسين نائيني، موفق به اخذ درجة اجتهاد ميشود (همان،/292)
ايشان پس از بازگشت از نجف اشرف، به رغم اصرار شماري از علماي قم به اقامت در قم، حوزة اصفهان را ترجيح داده و بدانجا رفته و در مدرسة صدر، درس و مباحثه را آغاز ميكند؛ و برخلاف جوّ موجود كه صاحبان درجة اجتهاد و حتي ائمة جماعات از رفتن به منبر و وعظ و خطابه پرهيز داشتند و آن را كسر شأن ميدانستند، بحثهاي منبري و موعظه را احياء مينمايد. آن فقيه بزرگوار، در كنار دروس حوزوي، از تشكيل جلسات مداوم اعتقادي و اخلاقي و تفسيري هم غفلت نداشته است. نتيجة آن جلسات، كتابهايي است كه از آن مرحوم به يادگار مانده است.
1- «اطيب البيان» في تفسير القرآن، در 14 جلد به زبان فارسي.
2- كلم الطيب في العقايد، در 3 جلد به زبان فارسي.
3- العمل الصالح في العقايد، در يك جلد به زبان فارسي.
آيت الله طيب پس از عمري بر بركت و تلاش و مجاهدت در ترويج دين و مذهب تشيع، عاقبت در سال 1370 شمسي و در 101 سالگي چشم از جهان فرو بسته و در جايگاه ابدي خود كه در محوطة «مسجد كازروني» اصفهان واقع است، آرام ميگيرد.
مرحوم آيت الله طيب در مقدمة تفسير خود و در مصاحبه با مجلّه حوزه، انگيزة نگارش اين تفسير را چنين بيان ميكند:
«نگارش تفسير را تقريباً از سال 1341 به صورت مداوم شروع كردم. علت نگارش هم، سفارش حضرت حجت ـ ارواحنا فداه ـ بود كه در عالم رؤيا به حقير داشتند2 و به بنده امر فرمودند كه اين تفسير را بنگارم. از آن زمان من بدون وقفه به نگارش آن مشغول شدم. آخرين جلد آن ـ يعني جلد چهاردهم ـ در سال 1359ش منتشر شد؛ كه به اين ترتيب، تأليف اين دوره تفسير هيجده سال به طول انجاميد. (مجله حوزه، شماره 33،/42)
«شبي دوباره در عالم رؤيا خدمت حضرت بقية الله ـ روحي له الفداء ـ مشرّف شدم و به ايشان عرض كردم: «آيا اين تفسير مورد رضايت خاطر شما هست؟» فرمودند: «نعم!» عرض كردم: «پس امضا بفرماييد «حضرت يك نقطه پاي آن تفسير گذاردند. حقير ديدم كه از آن نقطه، نور متصاعد ميگردد. لذا با كمال جرئت و بانگ بلند ميگويم: هم نوشتن اين تفسير به امر مبارك حضرت بقية الله بوده و هم به امضاي آن حضرت رسيده است (طيب اصفهاني، 14/ 279– 280)
البته اي كاش كه هم اين خواب مطرح نميشد و هم جرأت بيان امضاي آن؛ زيرا كه خواب را حجيتي نيست و ما هم در مقام نقد و بررسي اين تفسير، ناگزير از بيان كاستيهايي خواهيم بود كه سنجههاي ديني و علمي در اختيارمان گذاشته است؛ تا احساس جسارت در مقابل آن تأييد، در بعضي از اذهان تداعي نميكرد.
در تاريخ تفسير قرآن كريم با شيوهها و ديدگاههاي مختلف تفسيري روبرو هستيم؛ همانند: تفاسير روايي، تاريخي، ادبي، لغوي، عرفاني، فلسفي، كلامي، علمي، عقلي، فقهي، اخلاقي، اجتماعي، موضوعي و ... . هر يك اين شيوهها يا تنها ترين شيوة يك تفسير را در بر ميگيرد يا وجه غالب آن را.
تفسير «اطيب البيان» به دليل كاستيهايي كه بعداً خواهيم گفت در ميان كتب تفسيري معاصر، نامي كم آشنا بوده و در كتابهاي معرفي تفاسير و مفسّران شيعه كمتر نامي از آن ديده ميشود. از اين رو چندان مورد استفاده و نقد و بررسي قرار نگرفته است تا ديدگاهها در شيوه تفسيري آن جمعبندي و نتيجهگيري شود.
پژوهشگراني كه ذوق پژوهشي شخصي يا الزام پايان نامه نويسي و رجالنويسي، آنان را به وادي اين تفسير كشيده است شيوههاي تفسيري «اطيب البيان» را به گونههاي مختلفي مطرح كردهاند: گاه تفسيري عقلي ـ كلامي (خردنامه همشهري، شماره 34)، گاه مزجي ـ استدلالي (سايت خبرگزاري قرآني ايران)، گاه ملمّع (همان، شماره خبر 223854) و گاه تربيتي از آن نام بردهاند. (لوح فشرده جامع التفاسير نور)
نگارنده با توجه به نحوة تنظيم مطالب و سبك گفتاري ـ نوشتاري آن كه منحصر به فرد مينمايد ـ آن را تفسيري ««منبري» يا «مجلسي» ميداند.
مفسّر فقيد، روش تفسيري خود را در اين تفسير چنين بيان ميكند:
«بالجمله كتاب تفسيري كه خالي از اين عيوب باشد كم است و اگر خدا توفيق دهد و امام عصر مددي فرمايد، تصميم دارم در اين تفسير آياتي را كه ظاهرالدلاله است به همان ظاهر اكتفاء نمايم با رعايت اخبار وارده برخلاف ظواهر و كلمات بزرگان از محققين و دانشمندان خبره فن؛ و اگر ظاهر الدلاله نباشد هرگاه خبر معتبري در تفسير و تأويل و بيان آن يافتم آن خبر را متذكر شده و تشريح نمايم و هر گاه خبر معتبري نيافتم علمش را به اهلش محوّل كنم، در صورت اخير اگر چيزي در بيان آيه گفته شود مجرّد احتمال است و قصد به مراد و مقصود، منظور نيست.» (طيب اصفهاني، 1/26 و 27)
«در اين تفسير از اموري صرفنظر نموديم برخلاف نوع كتب تفاسير [كه عبارتند از]:
1- اختلاف قرائتها؛ زيرا غير از سياهي قرآن، ساير قرائتها مدرك معتبري ندارد.
2- مراعات نظم سوره ها و آيات؛ زيرا مسلّماً قرآن به اين ترتيب نازل نشده، مگر بعضي سوره ها و بعض آيات كه شدت مناسبت دارد.
3- تفسيرات مفسرين؛ كه برخلاف ظواهر آيات است و مدرك معتبري از اهل بيت عصمت و طهارت: ندارد؛ چون تفسير به رأي است و در اخبار معتبره نهي شده از نقل آن خودداري كرديم.
4- آياتي كه از ظواهر آن نميتوان تعيين مراد نمود و خبر معتبري هم از معصوم(ع) نداريم، علم آن را محول نموديم به اهل آن.
5- شأن نزول آيات؛ اگر مدرك معتبري از معصوم(ع) نداريم تخرّص به غيب است» (همان،2/517)
مرحوم آيتالله طيب، در راستاي اتّخاذ اين شيوة تفسيري است كه طبق نوشتار خود:
« ـ مراجعه به مفسران عامه، مانند: عكرمه، مجاهد، ضحاك، قتاده، مقاتلبن سليمان، فخر رازي و ... را در تفسير، صحيح نميداند، زيرا بر اين باور است كه آنان از طريق اهل رجال خود ضعيف شمرده شدهاند.» (همان،1/25)
ـ از بيان اخبار كتابهاي ضعيف، همچون تفسير منسوب به امام حسن عسكري(ع) ، اخبار مجعول غلات، يا اخبار خلاف اجماع و ضرورت مذهب پرهيز مينمايد.
ـ فلسفهبافي و تطبيق آيات بر فرضيات فلاسفه و اختلافات به هم بافته عرفا را نميپسندد.
ـ سعي دارد كه از بيان تفسير ادبي (صرف، نحو، اعراب، معاني بيان، لغت و ...) بيش از مقدار لازم پرهيز نمايد.
ـ ارتباط دادن سورهها و آيات را به همديگر ـ مگر در زماني كه ارتباط كاملاً روشني دارند ـ جايز نميشمارد (همان/26)
حال اينكه در رعايت اين اصول و شيوة اتّخاذي خود چقدر موفق بوده و بدان پايبندي نشان داده است در ادامة مطلب روشن خواهد شد.
اين تفسير با مقدمه مفصلي كه ده گفتار در علوم و فضائل قرآن را در بر ميگيرد، آغاز ميشود. آن ده گفتار عبارتند از:
ـ فضيلت قرآن و وجوب تمسّك به آن
ـ عدم تحريف قرآن و توجيه اخبار تحريف
ـ قرآن و روش مفسرين و كتب تفسيري
ـ اختلاف قرائت قرآن و تحقيق كلام در سياهي قرآن
ـ فضيلت قرائت قرآن و حفظ و تعليم و تعلّم آن
ـ اعجاز قرآن و وجوه اعجاز آن
ـ وجوب احترام قرآن و حرمت هتك آن
ـ شفاعت و خصومت قرآن و بحث دربارة شفاعت
ـ كيفيت نزول و مراتب نزول قرآن
ـ استعاذه و حقيقت آن و بحثي دربارة مستعيذ و مستعاذ منه.
اين تفسير سپس وارد ترجمه و توضيح آيات ميشود، كه ما اين بخش را در عنواني با شيوة نوشتاري مورد بررسي قرار ميدهيم:
تفسير«اطيب البيان» در نگارش و چيدمان مطالب، خود را به رعايت چهارچوب مشخصي مقيد نميكند؛ بلكه در تفسير هر آيهاي و در تفسير هر سورهاي و در تنظيم هر جلدي از مجلدات چهاردهگانه آن، شيوههاي ناهمساني را بر ميگزيند، كه شماري از آنها را در زير يادآور ميشويم:
ترجمة آيات در اين تفسير ـ صرفنظر از اشكالات جزئي ـ ترجمهاي دقيق است و بسياري از اشتباهات مترجمان قرآن در آن وجود ندارد. در گزينش واژههاي ترجمه به جز چند مورد اندك، دقت كافي مبذول داشتهاند (خامهگر، نشريه مركز فرهنگ و معارف قرآن، 3/11/1386).
پس از آوردن متن آيات، گاه تكيه بر ترجمه تحتاللفظي آن دارد:
« وَعَلَّمَ آدَمَ الأسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ...» (بقره/31)
« و آموخت به آدم همه اسماء را پس عرضه داشت آن اسماء را بر ملائكه ... .» (طيب اصفهاني، 1/ 504)
« وَآتُوا الْيَتَامَى أَمْوَالَهُمْ وَلا تَتَبَدَّلُوا الْخَبِيثَ بِالطَّيِّبِ وَلا تَأْكُلُوا أَمْوَالَهُمْ إِلَى أَمْوَالِكُمْ إِنَّهُ كَانَ حُوبًا كَبِيرًا» (نساء/2)
« و بدهيد به يتيمها اموالشان را و تبديل نكنيد پليد را به پاكيزه و نخوريد اموال ايتام را با اموال خودتان؛ اين بسيار زشت و شنيع است و گناه بزرگي است» (همان، 4 و 9)
گاه ترجمه را تحتاللفظي ـ تفسيري، ميآورد:
« فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنْبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا وَكَفَّلَهَا زَكَرِيَّا كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقًا...» (آل عمران/ 37)
«پس پروردگار مريم قبول فرمود دعاي مادر مريم را به قبول نيكويي و او را تربيت فرمود به تربيت خوبي و حضرت زكريا [در سفينه از حضرت صادق(ع) روايت كرده كه زكريا شوهر خواهر مريم بود پس عيسي و يحيي پسرخاله يكديگر بودند] شوهر خاله او را كفيل او قرار داد هر گاه زكريا در محراب عبادت ميآمد مييافت كه مأكولات تازه نزد مريم موجود است از بهشت توسط ملائكه ... » (طيب اصفهاني، 3/181)
گاه ترجمة روان، بر اساس دستور زبان فارسي را بر ميگزيند:
« الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الأرْضِ أُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُون» (بقره/27)
« كساني كه عهد و پيمان خود را پس از بستن آن ميشكنند و آنچه خدا به پيوستن آن امر فرموده قطع ميكنند و در روي زمين فساد مينمايند، اينان خود زيانكارانند » (همان، 1/482)
گاه فرازي از آيه را تحت اللفظي و فرازي ديگر را ترجمة روان فارسي مينمايد:
« وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ...» (بقره/ 248)
« و پيغمبرشان به ايشان گفت بدرستي كه نشانه پادشاهي او اين است كه ميآيد شما را تابوت در حالي كه در او آرامشي است از جانب پروردگارتان ...» (همان، 2/506)
گاه به هيچ رو آيه را ترجمه نكرده و مستقيماً وارد تفسير ميشود، و چه بسا كه در متن تفسير هم معنايي از آن ارائه نميدهد: مثلاً در سورة بقره از آية 255 (آيه الكرسي) تا پايان آن سوره ـ مگر دو سه آيه ـ را بدون ترجمه رها ميكند (همان، 3/2)
اين تفسير، گاه قبل از ورود به بخش تفسيري آيات و گاه همراه متن تفسيري، اشتقاق، تجزيه، تركيب و معناي لغوي برخي از كلمات را روشن مينمايد، آوردن اشتقاق و معناي لغوي كلمات غريب در سرتاسر تفسير گاه به گاه خود نمايي دارد، ولي پرداختن به صرف و نحو برخي از كلمات، منحصر به نخستين جلد تفسير ميباشد:
« ذَلِكَ الْكِتَابُ لا رَيْبَ فِيهِ...»
«ذَلِكَ» مبتدا و خبرش «لا رَيْبَ فِيهِ» و « هُدًى لِلْمُتَّقِينَ» خبر بعد از خبر باشد ... و لام « الْكِتَابُ» براي عهد است يعني كتاب معهوده در اصل مصدر به معني كتابت و نوشتن است و به معني مكتوب هم استعمال ميشود»(همان،1/ 125)
« وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأرْضِ خَلِيفَةً...» (بقره/30)
در شرح الفاظ آيه: «واو» عاطفه از باب عطف جمله به جمله است و كلمة «إذ» و قتيه و متعلق به فعل مقدر مانند اذكر و نحو آن و در موضع نصب است، و قول به اينكه زائده است بدون وجه ميباشد و قول خداوند به ملائكه وحي اوست، نظير قرآن كه قرآن و كلام الهي و وحي اوست ...» (همان، 1/495)
اين تفسير، هر چند به ندرت، به نكات ادبي برخي از كلمات و تركيباتي ميپردازد كه در ديگر تفاسير معاصر، توجه كمتري به آنها ديده ميشود؛ مانند توضيح در كلمة « أَوَكُلَّمَا » در آية 100 سورة بقره «أَوَكُلَّمَا عَاهَدُوا عَهْدًا...» كه مينويسد:
همزة « أَوَكُلَّمَا » همزة استفهام و «واو» عاطفه است و تقديم همزه بر واو عاطفه براي اين است كه همزه اصل در استفهام است و از اين جهت مصدر ميباشد به خلاف ساير ادات استفهام كه حروف عاطفه بر آنها مقدم ميشود؛ و كلمه (ما) يا موصوله و يا موصوفه، كنايه از زمان است و نصب «كلَّما» بر ظرف است، يعني هر وقتي كه (همان،2/122)
متن تفسيري در اطيب البيان كه پس از ترجمة آيات شروع ميشود، آميختهاي از نكات ادبي، شرح لغات، ديدگاه مفسران يا نقد آنها، پاسخ به برخي از پرسشها، روايات، مطالب فقهي، كلامي، اخلاقي و فلسفي ميباشد كه بنا به مقتضاي آيه يا جرقة ذهني مفسر آورده شده است.
مفسر فقيد بر اساس اعتقاد به عدم ارتباط آيات به همديگر، مگر اينكه دليل روشني بر آن اقامه شود، ترجمه و تفسير را به صورت آيه به آيه و جدا از هم ميآورد، مگر در موارد بسيار استثنايي كه ارتباط چند آيه را با هم كاملاً قبول داشته باشد.
اين تفسير در جلدهاي اول و دوم، سعي دارد كه هر آيه را برحسب پيام و محتوا و موضوعات قابل طرح دربارة آن، با عناوين خاصي به بخش هاي مختلفي تقسيم نموده و در زير آن به توضيح هر كدام بپردازد.
عناوين بخشبندي تفسير آيات،يكسان نيست؛ گاه «مقام» است،گام «امر» گاه «مورد»، گاه «جهت» گاه «موضع»، گاه «جمله» و گاه ترتيب عددي؛ مثلاً در ترجمة آية 27 سورة بقره، پس از ترجمة آيه بلافاصله چنين ميآورد:
«كلام در تفسير اين آيه در چند مقام است: «مقام اول: در جملة « الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ ... » مقام دوم: در جمله « وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ ... » مقام سوم: در جمله « وَيُفْسِدُونَ فِي الأرْضِ أُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ...» (همان، 1/482 ـ 487)
و در تفسير آية 9 سورة بقره مينويسد:
«كلام در تفسير اين آيه در چند مورد است: مورد اوّل: در دفع بعض اشكالات كه متوجّه بر اين آيه است و آنها سه اشكال است: 1- ... جواب از اين اشكال به وجوهي ميتوان داد: وجه اوّل: ... ، وجه دوّم ...، وجه سوّم ... . مورد دوّم: در مراتب مخادعه: مراتبي دارد« مرتبه اوّل ...، مرتبه دوّم ...، مرتبه سوّم ... . مورد سوّم: در تفسير وَالَّذِينَ آمَنُوا: مورد چهارم: در بيان « يَخْدَعُونَ إِلا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ...» (همان،1/313-373)
در «موضع» پردازي، «جمله» پردازي و «امر» پردازي نيز به همانگونه سخن گفته، كه هيچ دليلي جز سليقة نوشتاري بر اين عناوين تقسيمبندي مشاهده نميشود. (رك: همان، 2/ 3 ـ 6؛ 1/ 504 ـ 508)
البته چنان كه گفتيم، اين تقسيمبنديها تنها در جلد اوّل و دوّم تفسير نمايان بوده و در جلدهاي بعدي جز در موارد استثنايي، از آن نشاني ديده نميشود.
«اطيب البيان» به دلايلي كه در پيش گذشت به همه تفاسير، نگاه منتقدانه دارد. مفسّران قديم و جديد را ـ بدون آوردن نام آنان ـ به دليل بيان برخي از ديدگاهها و برداشتهاي قرآني، متهم به تفسير به رأيگويي و مورد سرزنش و طعنه قرار ميدهد؛ چنان كه مينويسد:
ـ «مفسّرين (در پاسخ به اينكه قرآن، خطاب به مؤمنان ميفرمايد «يا ايها الذين آمَنوا آمِنوا ...») در دست و پا افتاده و سه جواب دادهاند ... لكن هر سه جواب علاوه بر اينكه خلاف ظاهر است، بسيار خنك است ...» (همان، 4/ 237)
ـ «بسياري از مفسرين گفتند ... لكن اين هم درست نيست، زيرا معناي صادقين را نفهميدهاند.» (همان، /508)
ـ «... احتياج به تأويلات بارده مفسرين نداريم ...» (همان/10)
ـ «... بعضي از مفسّرين توهم كردهاند ...» (همان، 2/161؛ 203 و ...)
«اطيب البيان» در تفسير خود از تفاسير قديمي، مراجعاتي به تفسير سيد مرتضي، تبيان، قمي، عياشي، برهان، صافي و فخررازي مينمايد ولي بيشترين مراجعهاش به تفسير مجمعالبيان است؛ و از تفاسير معاصر به «الميزان» و «آلاء الرحمن» توجه مينمايد؛ توجه به الميزان، بدون يادكرد از مؤلف آن نقد گونه ردّ گونه است و (رك: همان، 2/ 127 و 133 و 224)؛ اما توجه به آلاء الرحمن، ثبت است و با ذكر نام و ياد جميل از مؤلف آن صورت ميگيرد:
ـ «... چنانچه مرحوم استاد [اعظم آيت الله] جواد بلاغي; فرموده ...» (همان، 8/ 218 و رك: 1/ 27؛ 4/ 504؛ 9/73 و 319)
اين تفسير در آغاز هر سورهاي، ابتدا فضايل آن سوره را در اخبار و احاديث يادآور ميشود و سپس ثواب قرائت و خاصيتها و آثار آن را در امور زندگي نقل ميكند:
«ـ حضرت صادق(ع): «اسم الله الا عظم مقطّع في امّ الكتاب» ـ اسم اعظم الهي در سوره حمد تجزيه شده است (همان، 1/84)
ـ سوره انعام براي قضاء حوائج و دفع بليات و رفع آلام و اسقام بسيار مفيد است (همان، 5/2)
ـ رسول الله9در فضيلت سوره فلق: «من قرأ هذه السوره علي ألم سكن بإذن الله و هي شفاء لمن قرأها» (همان، 14/273)
در شيوة نوشتاري اطيب البيان، تنها موردي كه از ابتداي تفسير تا پايان آن جريان مشخصي نشان ميدهد، آوردن همين فضائل و خواص سورههاست ـ مگر اينكه اخبار را بسيار دور از ذهن و بدون سند يافته باشد ـ چنانكه در فضيلت سورة مجادله مينويسد:
«اخباري در فضيلت اين سوره نقل كردهاند؛ لكن چون سند نداشت و به نظر هم بعيد ميآمد، لذا از نقل آن خودداري كرديم» (همان، 12/447)
اين تفسير هر چند از تفصيلگويي علوم قرآني ابايي ندارد، ولي در رابطه با شأن نزولها غالباً به اختصار و اشاره رد ميشود. مقيد به آوردن شأن نزولي است كه صدور آن به معصوم(ع) منتهي شود؛ در غير اين صورت اگر اشارهاي هم داشته باشد مورد نقد و رد قرار ميدهد، و معتقد است كه «شأن نزول آيات با عموم آنها منافات ندارد» (همان،2/388)
ـ «... در شأن نزول اين آيه و دو آيه بعد از آن، بعضي گفتند درباره اخنس بن شريق ثقفي [ميباشد] كه اظهار علاقه و محبت نسبت به اسلام و پيغمبر9نمود و در باطن، دشمن سرسخت پيغمبر(ص) بود؛ و بعضي گفتند درباره رياكار است؛ و در بعضي اخبار از حضرت صادق(ع) است كه درباره فلان است و ... ولي آيه، عام است و شامل هر منافقي ميگردد اگر چه مورد آن خاص باشد.» (همان،/383)
ـ «... بعضي از مفسّرين عامّه براي اين جمله و شأن نزول آيه چيزهايي گفتهاند كه ساحت قدس نبوي(ص) از آنها دور است و منافي با مقام عصمت است و ما از نقل آن خودداري ميكنيم» (همان،4/194)
ـ «... و بالجمله شأن نزول اين دو آيه در موضوع ولايت امير المؤمنين(ع) از متواترات بين الفريقين است ...» (همان،/424)
اطيب البيان با همة تأكيدي كه به آوردن شأن نزولهاي مبتني بر اخبار معتبر دارد، گاه ديده ميشود كه شأن نزولهاي مطرح شده از زبان اهل تفسير عامّه را هم ميپذيرد و آن را محور تفسير خود قرار ميدهد؛ آن گونه كه در تفسير آية 108 نساء مينويسد:
ـ «... گفتند شخصي از مسلمين درعي (زره) سرقت كرده بود و براي اينكه كشف نشود، انداخته بود در خانه يهودي كه نسبت سرقت را به او ندهند و مسلمين او را تبرئه نمايند ...» (همان،/196)
شيوة تفسيري اطيب البيان، تفسير قرآن به قرآن و تفسير موضوعي نيست؛ اما گاهي هم از اين شيوهها استفاده مينمايد:
ـ «... متجاوز از صد آيه در قرآن درباره عذاب آخرت و بعضي خصوصيات آن نازل شده كه به طور فهرست به قسمتي از آنها اشاره ميشود» [حدود 40 آيه را در اين موضوع با ترجمه آنها رديف مينمايد] (همان، 1/283- 290)
اگر نكات ادبي و برخي از توضيحات قرآني و شخصي مفسر بزرگوار را از اين تفسير جدا نماييم، با توجه به اينكه بيشتر مطالب اين تفسير چه به صورت نقل قول مستقيم و چه به صورت بيان آزاد مضمون و محتوا، مبتني بر روايات است، اين تفسير بيشتر در قالب يك تفسير اثري و روايي نيمهترجمهاي، جلوهگري خواهد كرد.
مرحوم آيت الله طيب، چنان كه در شيوة تفسيري خود متذكّر شده است، روايات را محور تفسير قرار داده و تا جايي كه توانسته، بر آن پايبند مانده است. گاه تقيّد و پايبندي او به روايات تا جايي است كه حتي بيان نكات مهم ادبي را هم فراموش مينمايد؛ مثلاً در تفسير يازده صفحهاي «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» در سورة حمد تنها يك صفحه را به توضيحات مختلف اختصاص ميدهد، و بقيه، 28 مورد روايت است كه در فضيلت، ثواب، اهميت و جزؤ قرآن بودن آن، آورده است. (رك: همان، 1/86 ـ 97)
در تفسير آية 21 سورة بقره به صفات متقين پرداخته، و خطبة همام نهجالبلاغه را جملگي در هفت صفحه با ترجمه ميآورد (رك: همان،/442 ـ 448)
اين تفسير براي بيان روايات از منابع گوناگوني استفاده نموده است؛ ولي بيشترين روايات را از «لئاليالاخبار» «جامع السعادات»، «كافي»، «مجمعالبيان» و «بحارالانوار» نقل ميكند. روايات و كتابهاي اهل سنت را تنها در مقام اثبات ماجراي غديرخم پذيرفته و به برخي از آنها استناد مينمايد (رك: همان،4/422-424)
در نقل حديث ـ همانند ديگر بخشها ـ جريان مشخصي را نشان نميدهد، گاه نام امام معصوم(ع) (گويندة حديث) را ميآورد، گاه نميآورد؛ گاه مأخذ حديث را ميگويد، گاه نميگويد. گاه همة حديث را ميآورد، گاه آن را تقطيع ميكند؛ گاه مأخذ حديث را با جلد و صفحة آن ذكر ميكند، گاه تنها به نام كتاب بسنده ميكند. در جلد اول، منابع را به صورت پاورقي يادآور ميشود، ولي در جلدهاي بعدي پاورقينويسي را كلاً ترك كرده و آن را به داخل متن ميكشاند.
روايات در جلد اول همگي با ترجمه آمدهاند ـ مگر بسيار اندكي؛ ولي از جلد دوّم تا پايان تفسير، روايات، فاقد ترجمهاند، از اين رو، تفسير، به تفسير عربي و فارسي تبديل شده است؛ و از آنجاست كه برخي بر اين تفسير، تفسير ملمّع (فارسي و عربي) نام گذاشتهاند.
واقعيت اين است كه در روايات قرآن تاكنون ـ همانند فقه ـ پالايش عميقي صورت نگرفته است؛ بيشتر مفسران قرآني، در اين خصوص از باب تساهل وارد شدهاند و اعتماد به مفسران سابق و «استاد زدگي»، جرح و تعديل در روايات قرآني را با كُندي روبرو نموده است. از اين رو اكثر تفاسير از اخبار جعلي، غلوآميز، اسرائيليات و اخبار نادرست در امان نماندهاند.
صاحب «الميزان» با اتخاذ سبك تفسيري قرآن به قرآن و نگاه به روايات در آيينه قرآن، پاكسازي خوبي را از بخش روايي آغازيده و در اين راه توفيقاتي را به دست آورده است؛ ولي كار به قدري عميق و گسترده است كه در توان كاري يك مفسر نميگنجد.
صاحب «اطيب البيان» هم كه ورود به صحنة تفسير قرآن را با راهنمايي معصومان:و اخبار صحيح از اهل بيت عصمت و طهارت:، بيشتر ميپذيرد، براي پالايش روايات ضعيف از دامن تفسير، شيوة خاصي برميگزيند كه در شيوة تفسيري آن را يادآور شديم. اما براي توضيح بيشتر در سبك نوشتاري ايشان، نمونههايي را در زير ميآوريم:
ـ «... كلمات مفسرين در شرح اين آيات چون مستند به مدرك معتبري نيست، از ذكر آن خودداري ميشود.» (همان، 2/501)
ـ «در تفسير « مَنْ كَانَ عَدُوًّا لجبريل» در كتب تفاسير مانند مجمع و غيره، خبر مفصّلي از ابن عباس در شأن نزول اين آيه روايت كردهاند و در «برهان» خبري از حضرت سيدالشهداء(ع) نقل كرده و فخر رازي نيز خبري از عمر و «برهان» باز خبري از سلمان فارسي روايت كرده؛ ولي هيچكدام از آنها سند متصل ندارند و مدرك نميشوند؛ لذا از نقل آنها خودداري ميكنيم.» (همان، /115- 116)
ـ «عياشي از حضرت باقر(ع) حديث مفصّلي در باب حرف مقطّعه قرآن به حساب ابجد نقل كرده كه خلاصه آن: ابتداي خروج حسين(ع) «الم» خروج بنيعباس «المص»؛ ظهور بقية الله«المر»؛ لكن حقير نتوانستم تطبيق كنم.» (همان، 7/ 299)
ـ عرفا يك خبر مجعولي گفتهاند: «من عرفني فقد عشقني و من عشقني فقد عشقته»؛ اين نوع تعبير در هيچ خبري نيست
ـ نسبتهايي كه به حضرت ايوب(ع) ميدهند [داشتن بيماري تنفرآميز] كذب محض است (همان،/111)
ـ «فاما من كان من الفقهاء صائناً لنفسه، حافظاً لدينه، مخالفاً لهويه، مطيعاً لامر مولاء فللعوام أن يقلّدوه»
علما به بعضي از فقرات اين حديث براي تجويز تقليد تمسّك نمودهاند؛ و مرحوم شيخ انصاري؛ در «فرائد» ميفرمايد: «اللائح منه آثار الصدق» از اين حديث آثار صدق ظاهر ميشود.
ولي قطع نظر از مفاد حديث تفسير منسوب به امام عسكري(ع) ، كه اين حديث از آن اتّخاذ شده، نزد محققين علماي شيعه ارزشي ندارد؛ براي اينكه سند صحيحي ندارد (همان،3/ 68)
مرحوم آيت الله طيب، در خصوص تفسير منسوب به امام حسن عسكري(ع) و روايات آن چنين مينويسد:
«اين تفسير در نظر محققين از علماي شيعه ارزشي ندارد، براي اينكه نه سند صحيحي دارد و نه مناسب مقام ائمه است كه كتاب تفسير بنويسند و نه اين معهود بوده؛ علاوه بر اينكه مشتمل بر مطالب بسياري است كه آثار غلوّ از آنها ظاهر است، چنانچه در تدبر الفاظش بر متأمّل واضح خواهد شد.» (همان)
به اعتقاد صاحب اطيب البيان، اخبار [احتمالاً اخبار آحاد و ضعيف] در غير احكام قابل اتكا نيستند:
«... ادله حجيّت اخبار هم شمولش در اين گونه موارد كه مربوط به احكام نيست، معلوم نميباشد، نميتوان به آن اتكا نمود.» (همان،1/125)
حال اينكه مرحوم طيب چقدر به اين معتقدات پايبند بوده، موضوعي است كه در بخش «كاستيها» از آن سخن خواهيم گفت.
موردي كه در پايان اين قسمت از مقاله شايان يادآوري است، اين است كه آيت الله طيب، در موارد نادري هم اشارهاي به برخي از خرافات و دأبهاي عاميانه دارد؛ زيرا كه در اخبار معصومان:چيزي دربارة آنها وارد نشده است. مراسم «ختم انعام» و «ختم امّن يجيب» از جملة آنهاست كه مينويسد:
«اما اين ختم [انعام] كه امروزه بين عوام متعارف شده و ادعيه كه در وسط آن ميخوانند، آنچه فحص كرديم مدركي از اخبار به دست نيامد؛ مثل بسياري از ختوم متعارفه عوام؛ بلكه خواص؛ مثل: « ختم أمّن يجِيب» يا به عدد اسم علي يا فاطمه يا ابوالفضل، يا طلسمات يا صورت مهر نبوت يا باطل السحر يا ادعيه مجعوله از شيّادين و جادوگران و كتابفروشان و امثال اينها و بدعتهاي زنانه كه قطعاً از معصوم صادر نشده ... ـ معذرت ميخواهم تكفيرم نكنيد
اين تفسير، به مناسبتهايي، سخن را به اشعار مشهور فارسي و عربي ميآرايد؛ و فضاي استدلالي و پند و اندرز را با تكبيتي و دوبيتي و قطعات كوتاهي تلطيف مينمايد. ابيات را بيشتر از اشعار مولوي3 سعدي، حافظ و حكيم سبزواري بر ميگزيند؛ هرچند كه اين بيت را هم ميآورد:
«در شعر مپيچ و در فن او * * * چون اكذب اوست احسن او»
با اين همه،اشعار مولوي و ديگران را كه گفتيم، چاشني سخن خود نموده و برخي ابيات را در سرتاسر تفسير، بارها تكرار مينمايد، مثلاً: اين بيت حافظ را هفت بار در اين تفسير ميخوانيم:
«حافظ وظيفه تو دعا گفتن است و بس* * * در بند آن مباش كه نشنيد يا شنيد»
و شش بار اين شعر مولوي را ميبينيم:
«جمله ذرات زمين و آسمان* * * با تو ميگويند روزان و شبان
ما سمعيم و بصريم و هُشيم * * * با شما نامحرمان ما خامشيم.»
و اين شعر عربي حكيم سبزواري را 22 بار تكرار مينمايد:
« و في كل شيء له آيه * * * تدل علي أنّه و احد»
و ابيات زيباي ديگري همانند ابيات زير كه بارها در اين تفسير خودنماييميكنند:
گر نگهبان من آن است كه من ميدانم * * * شيشه را در بغل سنگ نگه ميدارد
برو اين دام بر مرغ دگر نه * * * كه عنقا را بلندست آشيانه
هر چه هست از قامت ناساز بياندام ماست * * * ورنه تشريف تو بر بالاي كس كوتاه نيست
ـ شرط بسيار ببايد كه شود قابل فيض * * * ورنه هر سنگ و گلي لؤلؤ مرجان نشود
ـ تو كار خود به خدا واگذار و خوشدل باش * * * كه رحم اگر نكند مدعي خدا بكند
ـ اين جان عاريت كه به حافظ سپرده دوست * * * روزي رخش ببينم و تسليم وي كنم
برداشتهاي قرآني و روايي آيتالهه طيب، نمايانگر شماري از آراء و افكار و باورهاي تفسيري و ديني ايشان است كه در «اطيب البيان» انعكاس يافته و تا حدودي نوع قرائت و وجه تمايز اين تفسير با ديگر تفاسير و يا ديدگاههاي مفسران قديم و جديد را روشن مينمايد. ما براي آشنايي خوانندگان محترم با كلياتي از انديشه ديني و قرآني ايشان مواردي را كه در كتاب تفسير خويش يادآور شده است، در زير ميآوريم:
«ـ خطابات قرآن، شامل جمعي مكلّفين اعم از مشافهين و موجودين و غير موجودين در زمان خطاب است. بلي ممكن است شأن نزول در مورد بني اسراييل باشد ... ولي اين معني، به عموم و اطلاق آيه ضرر نميزند. (همان،2/ 20 و134)
ـ چنان كه مكرر تذّكر دادهايم تفسيرهايي كه در لسان اخبار است از باب بيان مصداق ميباشد؛ و منافات با عموم و اطلاق آيات ندارد. (همان)
ـ كلمه زائده [«لا» زائده، «ما» زائده، «من» زائده، «با» زائده و ...] در قرآن نيست. (همان، 14/ 8؛ 5/ 11)
ـ نزول دفعي قرآن به قلب پيامبر(ص) بوده و نزول تدريجي آن در 23 سال انجام گرفته است. (رك: همان، 2/ 333)
ـ معاندين، ترتيب نزول آيه «... اليوم اكملت لكم دينكم ...» را از روي عناد با اميرالمؤمنين(ع) و غصب خلافت بر هم زدند (همان، 4/297)
ـ نسخ آيه به اخبار ممكن است و مانعي ندارد [يعني اگر در اخبار آمده كه آيهاي نسخ شده است، قابل اعتماد است] (همان، 4/33)
ـ اُمّي بودن پيامبر(ص) يعني: از مكه بودن آن حضرت(ص) نه بيسواد بودن او؛ بلكه طبق روايتي از بصائر الدرجات «ان رسول الله يقرأ و يكتب بكل لسان»؛ و حديثي از امام جواد(ع) كه آن حضرت به هفتاد و دو زبان ميخواند و مينوشت. پس بعضي از مفسّرين عامّه به خطا رفتهاند كه گمان كردهاند كه منظور از امّي، نداشتن خواندن و نوشتن پيامبر(ص) بوده است. (همان، 4/67)
ـ پيامبران از اول عمر تا زمان رحلت، از معاصي، از خطا و سهو و نسيان و فراموشي و اشتباه و جهل مبرّا هستند (همان،10/16)
ـ معجزه در تحت اختيار انبيا نيست؛ فعل الهي است به دست آنها صادر ميشود؛ آن هم به اندازهاي كه حجت بر آنها تمام شود؛ و ملعبه ناس نيست كه هر چه هر كه تقاضا كند آنها بجا آورند (همان،/86)
ـ انبياء اموري كه باعث نفرت مردم باشد نبايد دارا باشند؛ چنانچه نسبتهايي كه به حضرت ايوب(ع) ميدهند كذب محض است. (همان، 7/111)
ـ حضرت رسالت(ص)و ائمه طاهرين:، عالم به غيب هستند؛ يعني نسبت به اموري كه بر غير آنها غيب است؛ و عالم به غيب نيستند نسبت به اموري كه مختص است علم به آنها به خداوند. (همان، 5/76) تا آنجا عالمند كه خدا به آنان افاضه كرده باشد. (همان، 1/507)
- همه جنگهاي پيامبر(ص)با كفار دفاعي بوده است. (رك: همان، 4/165)
- اهل كتاب نجس و ناپاكند.(رك: همان، 4/304)
- ورود غيرمسلمانان به مساجد براي بازديدها جايز نيست. (رك: همان، 2/159)
- تخريب مساجد براي خيابانكشي و توسعه شهري جايز نيست (رك: همان، 2/158)
ـ سبب برتري رجال [به زنان] دو چيز است: عقل و تدبير، و استعدادات و قوا «هنّ نواقص العقول و نواقص الحظوظ و نواقص الايمان» (همان،4/72)
ـ كساني كه ... نميتوانند به وظائف ديني خود عمل كنند، مثل بسياري از ممالك خارجه، بلكه بسياري از دهات دور دست؛ بلكه بسياري از شهرستانها و امثال اينها حرام است توقف آنها و واجب است هجرت به محل و مركزي كه دسترسي به احكام دين داشته باشند، نمايند و بتوانند به وظائف ديني عمل كنند. (همان،/180)
ـ سؤال به كف [گدايي] حرام است؛ و دادن [كمك كردن به آنها] اعانت بر معصيت است (همان، 14/240)
ـ مؤمن، منحصر به شيعه اثني عشري است. (همان، 1/467)
ـ ... از اين آيه به ضميمه اين حديث ميتوان استفاده كرد كه طريقه عرب بعد از رحلت حضرت رسول(ص) بر ضلالت بوده و طريقه عجم كه مذهب اثني عشري است بر حق است. (همان، 4/232 و233)
ـ در فقه شيعه، احكام شرعيه، تابع حكم و مصالح است. (همان، 8/372)
ـ روزه روز تاسوعا به خاطر اينكه تبعيت از بنياميه ميباشد، مكروه است. (رك: همان، 2/ 326)4
كتاب، آنگاه كه در بوته نقد مينشيند، هويت خود را مينماياند. چه بسا كتابهايي كه اهل رجال، دايرةالمعارفها و كتابنامهها تعريفهاي بسياري از آن كرده باشند و تقريظها در ابتدا و انتهاي آنها خودنمايي كنند؛ امّا تا در بوتة نقادي علمي و اصولي قرار نگرفتهاند، همه را در حد تعارفات يا كليگويي بايد پذيرفت.
كمتر كتابي را ميتوان يافت كه هيچ جاي نقدي بر آن نباشد؛ اگر امروز هم موقعيت علمي و سياسي نويسندهاي يا حوصلة روزگار، اجازة نقد آن نداده باشد، فردا هرگز چنين نخواهد بود!
نقد، خود نعمتي است در حق گذشتگان كه كاستيها و اشتباهات آنان را اصلاح و جبران مينمايد؛ و نعمتي است براي آيندگان كه آنان را به دقت و ژرفانديشي بيشتري در نگارشها و پژوهشها واميدارد.
آري! «اطيب البيان» در يك نگاه كلي «تفسيري است ساده و متقن و دقيق» (عقيقي بخشايشي، /1048) و «اينجا و آنجا به مباحث سودمند گوناگون پرداخته» (خرمشاهي،/667)؛ ولي با كاستيهاي فراواني نيز همراه است كه ناگزير از بيان آن در اين مجال هستيم:
تفاسيري كه اصول نوشتاري بر آنها حاكم است، از ابتدا تا انتها بر چهارچوبي استوارند: آيه، ترجمه، قرائت، لغت، فضيلت سوره، شأن نزول، تفسير، روايات و نكات تفسيري؛ ترتيبي است كه بر چيدمان سخن خود برگزيدهاند.
«اطيب البيان» اگر در ابتداي كار تا حدودي آن را مراعات نموده، در ادامه كار، بناي نظم خود را بر بينظمي نهاده است. محل نكات ادبي و لغوي و ديگر موارد تفسيري در تفسير آيهاي كه گاه 40-50 صفحه كتاب را در بر ميگيرد مينمايد، روشن نيست؛ و تازه اعتمادي هم به وجود آنها در آن متن نميرود.
آيات، گاه ترجمه دارند، گاه ندارند؛ ترجمة آيات، گاه به سبك تحتاللفظي است،گاه روان فارسي، گاه تفسيري و گاه آميزهاي از هر سه.
گاه جزئيات ادبي آيه را گرفته و بقيه را وانهاده است، گاه موارد كلامي را گرفته، بقيه را انداخته است؛ گاه، تفسير آيهاي را با همة ضرورتهاي ادبي و تفسيري، به روايت يا رواياتي، يا آوردن مثالي، يا آوردن مسألهاي فقهي و ... خاتمه داده است. گاه سادهتر از ساده مينويسد، گاه بسيار فني و پيچيده و سختتر از سخت!
مخاطب سخن در تفسير «اطيب البيان»، مشخص نيست. چنان كه گفتيم گاه سخن سادهتر از ساده است، گاهي سختتر از سخت!
بيان اين تفسير به گونهاي است كه گاه گويا مفسر بر كرسي تدريس صرف و نحو و ادبيات عربي نشسته است. گاه در كرسي خارج فقه است؛ گاه در حلقة درس توضيحالمسائل؛ و گاه خواجه نصير طوسي است در تجريد الاعتقاد! كه همگي خارج از محدودة تفسيرنويسياند.
نمونههايي را بنگريم:
- در تفسير « بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ...» (بقره/90)آمده است)
«بئس» از افعال ذم است مقابل نِعْمَ كه از افعال مدح است و در بئس چهار لغت است: 1- بئس به فتح باء و همزه، 2- بئس به فتح با و سكون همزه، 3- بئس به كسر باء و همزه، 4- بئس به كسر باء و سكون همزه؛ كه لغت مشهور آن است؛ و بعد از افعال مدح و ذم دو اسم مرفوع واقع ميشود كه اولي فاعل اين افعال و دومي مخصوص به مدح يا ذم است، مانند: نعم العبد ايّوب، و بئس الشراب الحميم و ممكن است فاعل اسم ذات باشد مانند دو مثال مزبور و مفادش اين است كه مخصوص به مدح داراي جميع مدائح و خوبيها و مخصوص به ذم داراي انحاء ذمائم و بديهاست، و ممكن است فاعلش اسم معني يا به عبارت ديگر فعلي از افعال باشد مانند آيه مورد بحث كه فاعلش بئس، ماء موصوله و مخصوص به ذم كفر بما انزل الله است (طيب اصفهاني، 2/ 100-101)
ـ در تفسير « قَالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ مَا لَنَا فِي بَنَاتِكَ مِنْ حَقٍّ وَإِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَا نُرِيدُ » (هود/ 79): [(قوم لوط) گفتند: تو كه ميداني ما تمايلي به دختران تو نداريم؛ و خوب ميداني ما چه ميخواهيم]، مينويسد:
«تنبيه ـ في احكام لواطه، اولاً لواط محقق ميشود به مجرد غيبوبة حشفه يا بعض آن و لو انزال نشود و جنابت ميآورد و وجوب الغسل و احكام جنب بر طرفين فاعل و مفعول جاري است و اين لواط چهار قسم است: ...» (طيب، 7/97)
در تفسير « الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا...» (بقره/275) مينويسد:
«ربا دو قسم است: رباء قرضي و معاملي. ربا قرضي عبارت است از اينكه چيزي را به عنوان قرض بدهد و شرط كند كه چيزي زائد بر اين مال به او رد كند و فرق نميكند كه آن شيئي زائد از جنس همان عين مقروضه باشد يا شيئي ديگر حتّي اگر شرط عملي بشود و لو قرائت يك سوره از قرآن يا يك ذكر از اذكار يا شرط وصفي زائد باشد مثل جيّد و رديّ، اما زياده بدون شرط مانعي ندارد بلكه مستحب است و لو دائن هم بداند كه مديون آن را زياده ميدهد و داعي بر دين هم باشد لكن شرط نكند كه مديون ملزم باشد به ردّ زائد. و حرمت ربا مخصوص به گيرنده نيست بلكه دهنده و واسطه و شاهد و كاتب تماماً شريك در حرمت هستند به نصّ اخبار، و طرقي در فقه براي فرار از ربوا ذكر كردهاند به اسم حيل ربا كه بهترين آنها اين است كه قبل از قرض آن زائد را دهنده به گيرنده صلح يا هبه كند و شرط كند كه اين مقدار به من قرض بده تا فلان مدّت به تو رد كنم كه قرض شرط صلح باشد و اما عكس آن كه صلح شرط قرض شود ربا است و حرم است و اين رباء قرض در همه چيز ميآيد.
و اما رباء معاملي كه عبارت از مبادله جنس به جنس باشد در خصوص مكيل و موزون است كه بايد جنسين هر دو از حيث مقدار و وزن متساوي باشند ...» (طيب اصفهاني، 3/63)
ـ در تفسير «... يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ» (بقره/273) [افراد ناآگاه آنان را از شدت حيا، بينياز ميپندارند] ميگويد:
«يكي از اخلاق فاضله انسان عفت است بلكه سر منشأ بسياري از اخلاق حميده است چون در علم اخلاق، اخلاق را بر هشت قسمت تقسيم كردهاند:
1- اخلاق راجعه به قوّه عاقله، 2- به قوّه شهويه بهيميّه، 3- به قوه وهميّه شيطانيه، 4- به قوه غضبيّه سبعيّه، 5- به قوه وهميّه و شهويّه، 6- وهميّه و غضبيّه، 7- شهويه و غضبيّه، 8- شهويه وهميّه و غضبيّه. و از براي هر يك از اين اقسام دو جنس معين كردهاند ...» (طيب، 3/60-61) (در اين زمينه رك: طيب4/185-186،274)
در گفتار و نوشتار، دراز كردن سخن (اِطناب) و آوردن كلمات و جملات معترضه در حدي كه مخلّ معنا و پريشاني نباشد چندان ايرادي ندارد؛ اما گم كردن رشته كلام، از شاخهاي به شاخهاي پريدن، يا از شير آب، ياد شير كربلا كردن، و به قول طلبهها «الكلام يجر الكلام» آفتي است كه اعتبار سخن را كاسته و از تأثير آن به شدت ميكاهد.
يكي از بزرگترين كاستي هاي اين تفسير كه در سرتاسر كتاب موج ميزند، پراكندگي گفتار و آوردن مطالب خارج از موضوع بحث، يا خارج از دايرة تفسير است. به عنوان نمونه به موارد زير توجه كنيد:
- اين تفسير هنگامي كه در آية 108 سورة نساء ميخواهد كلمه «يبيّتون» را معنا كند چنين مينويسد:
«بيت از باب تفعيل به معني شب را به روز آوردن است و يبيّتون جمع است يعني جماعتي كه شب اجتماع ميكنند و كميسيون دارند و بر مطلبي تصميم ميگيرند مثل اصحاب شيخين كه شبها دور هم جمع ميشدند ... كه فردا كياني را بياورند و از آنها بيعت بگيرند و روزها با شمشيرهاي برهنه درب خانههاي مهاجر و انصار و آنها را به جبر و عنف و تهديد ميبردند براي بيعت تا آن شب كه تصميم گرفتند كه علي(ع) را براي بيعت ببرند و كردند آنچه كردند ...» (همان، 4/ 197)
- در تفسير« قَالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوَارِيرَ» (نمل/44) [(سليمان به بلقيس) گفت: اين كاخ از بلور صاف ساخته شده است] اين گونه مينويسد:
«اين صرح از بلور صاف ساخته شده. ممرد صاف است كه هيچ چيز روي آن نباشد از گردو غبار و از همين باب است جوان امرد يعني هنوز مو بر صورتش روئيده نشده.
مسئله امروز معمول بسياري شايد صد نود بلكه زيادتر شده حلق لحاء تراشيدن ريش و اين در شريعت اسلام حرام است و در اخبار عمل بني مروان و بنيعباس شده و بنيمروان يك دسته از بنياميه، هستند كه بعد از آنكه معاويه پسر يزيد چهل روز خلافت كرد خود را خلع كرد و گفت من لياقت خلافت ندارم مروان حكم مدعي خلافت شد و شش ماه بيشتر نگذشت كه به دَرَك واصل شد و پس از او اولاد مروان خلافت كردند كه آخري آنها مروان حمال بود به دست احمد سفاح كشته شد و در دوره آنها حضرت سجاد و حضرت باقر(ع) بودند.» (همان، 10/148)
- در تفسير«أَئِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّسَاءِ...» [آيا به جاي زنان مردان را از روي شهوت اختيار ميكنند؟] مينويسد:
«... «مِنْ دُونِ النِّسَاءِ» زن اختيار نميكنند و نزد زنها نميروند و دارد زنها هم چون ديدند كه مردان اقبال به آنها ندارند آنها هم بين خود يك معصيت ديگري اختراع كردند و آن مساحقه بود كه حرام است و تعزير دارد و نظير قوم لوط امروز بسيار هستند ازدواج نميكنند از ترس مخارج و گرفتاري و آنها هم زن اختيار كردند خودداري ميكنند كه نطفه منعقد نشود از ترس مخارج اولاد و از اينكه زنها از زيبايي بيفتند و اگر احياناً هم نطفه منعقد شد سقط ميكنند با اينكه حرام است و تعزير دارد ديه هم دارد به اختلاف مراتب از نطفه و علقه و مضغه و صورتبندي تا جان پيدا كردن كه ديه كامل دارد و بسيار تعجب است از آقايان دكترها و دكترات كه اجرت ميگيرند بر اين فعل حرام و ديه هم گردن آنها را ميگيرد خدا لعنت كند آنكه محسن فاطمه(ع) را سقط كرد كه گفتند در يكي از سه مورد بوده: يكي آن موقع كه فاطمه(س) را بين در و ديوار فشار داد كه صداي شكستن استخوان پهلو را شنيد يا آن موقع كه علي(ع) را طناب به گردن بردند و فاطمه(س)مانعه شد يا آن موقع كه نامه رد فدك را گرفت و پاره كرد و به لگد بچه را سقط كرد و ممكن است هر سه موقع مدخليّت داشته.» (همان، 10/160)
- در تفسير« يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا...» (بقره/9)، به خدعه منافقان در خصوص مؤمنان اشاره نموده و ناگاه به ياد صفات رذيله و عقوبات آن ميافتد؛ و 15 مورد از آنها را با روايات، شرح و بسط ميدهد؛ در نتيجه 45 صفحه كتاب را بدون هيچ ارتباط موضوعي اشغال ميكند !!! (رك: همان، 1/ 316-361)
و صدها مورد ديگر از اين قبيل كه بدون ارتباط موضوع، حجم تفسير را افزوده است!( رك: 11/31، 10/160، 7/49، 1/316-361، 14/249)
مرحوم آيت الله طيب هر چند بناي تفسير را بر پرهيز از اخبار ضعيف و غير مشهور گذاشته، برداشتهاي قرآن را كه مؤيد به اخبار نباشد، تفسير به رأي بشمار آورده، و در اين راستا شماري از اخبار را مردود دانسته و مفسران زيادي را ـ بيشتر بدون ذكر نام ـ مورد مذمت و سرزنش قرار داده است؛ اما چه بسا كه حرارت سخن، سرعت قلم و باورهاي ذهني، او را به دامي كه از آن گريزان بوده، گرفتار نموده است.
چه بايد كرد كه آوردن مثالها حجم مقاله را از حد فزون ميكند و نياوردن آن، خواننده را قانع نكرده و به ترديد وا ميدارد! خوشبختانه نمونههايي در «آراء و ديدگاههاي» ايشان و در ديگر بخشها نشانگر چگونگي موضوع بوده است ولي باز ناگزير به موارد كوتاهي اشاره مينماييم:
«- بنويسيد سوره يوسف را و سه روز در منزل نگاه داريد سپس در خارج منزل در ديواري دفن كنيد رسول سلطان شما را دعوت ميكند به خدمت او و حوائج را به اذن الهي انجام ميدهد (همان، 7/ 148 – 149)
- «حضرت سليمان(ع)سيصد زن مهريه داشت و هفتصد سريّه و حضرت داود(ع)صد زن داشت» (همان، 348)!!!
در تفسير«... قُلْنَا احْمِلْ فِيهَا مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ...» [(به حضرت نوح(ع)] گفتيم كه از حيوانات يك نر و ماده را سوار كشتي كن] مينويسد:
«در بعض اخبار دارد سه نوع از آنها تخلف كردند سنور كه گربه باشد و فاره كه موش باشد و خنزير كه خوك باشد پس از طوفان و آمدن روي زمين اسد كه شير باشد عطسه كرد دو گربه نر و ماده از دماغش افتاد و فيل عطسه كرد دو خوك از دماغش افتاد پس از آن خنزير عطسه كرد و دو موش از دماغش افتاد»! (همان،/52)
اما در مورد تفسير به رأي! اگر برداشتهاي قرآن را كه مستند روايي ندارند تفسير به رأي بدانيم، آن وقت «اطيب البيان» پر از مطالب تفسير به رأي است كه غالباً با عبارت «تحقيق كلام اينكه»، وارد آن شده است و مستندي از روايات هم بر آنها ارائه نكرده است! (رك: همان،1/ 413 و414 و429 ـ 434؛ 2/ 23 و298 و409 و437 و467؛ 3/ 77 و 98 و99 و111 و125 و...)
«اطيب البيان» در تفسير آيات، شواهد زيادي از روايات و خطبه هاي كوتاه و بلند معصومان:، و گاه آياتي از قرآن مجيد را ميآورد، ولي جز در جلد اوّل، در بقيه جلدها، آن همه روايات و آيات قرآني را بدون ترجمه وا مينهد؛ و در نتيجه تفسيرخوان فارسي را در وادي عربيت سردرگم نگه ميدارد. گاه ترجمة آيات ترتيبي را نيز كه به تفسير آن ميپردازد، رها نموده و بلافاصله وارد تفسير ميشود!
اين تفسير به بهانههاي مختلف و غالباً خارج از موضوع، تعريضهاي شديدي به اهل سنّت و جماعت و پيشوايان و علماي آنان دارد، كه گذشته از صحت سقم آنها، جز دامن زدن به آتش تفرقه و اختلاف و مخدوش نمودن برنامههاي وحدت اسلامي و دارالتقريبها كه سالياني است مراجع و مفتيان بسياري در جهان اسلام بر آن اهتمام دارند، نتيجهاي در بر نخواهد داشت (رك: همان، 4/ 206- 208؛ 2/ 27؛ 7/ 59 و60؛ 4/ 233؛ 1/ 467؛ 7/ 111؛ 3/310؛ و ...)
بديهي است كه هر سادهنويسي، رواننويسي نيست؛ بلكه رواننويسي، انتخاب واژههاي متداول در ادبيات نوشتاري و چيدمان درست آنها در قالب دستور زبان، با رعايت علائم نگارشي ميباشد. گزينش سبك گفتاري و گويش شخصي و محلي براي نوشتار، پيامرساني را بر مخاطب دشوار مينمايد؛ هر چند كه با واژگان سادهاي همراه بوده باشد.
تفسير «اطيب البيان» چه بسا با انتخاب واژگان غريب و سبك نوشتاري به سبك گفتاري، و با رعايت نكردن اصول دستور زبان فارسي و علائم نگارشي، فهم مطلب را بر خواننده بسيار مشكل نموده است. نمونههايي از چنين نوشتار را در مطالب پيشين ملاحظه فرموديد؛ باز نمونههاي كوتاهي را ـ آن گونه كه در كتاب آمده ـ در زير ميآوريم:
- «و در مخالفت نذر كفاره تعلق ميگيرد و در كفاره آن اختلاف است مشهور قائلند كه مثل كفاره افطار رمضان است مخيّر بين عتق رقبه يا صيام شهرين يا اطعام ستين مسكينا، و بعضي گفتند مثل كفّار قسم است كه اطعام ده مسكين يا كسوه ده مسكين يا عتق رقبه و اگر متمكن نباشد سه روز روز» (همان، 3/54)
- «قالوا قوم لوط در جواب فرمايش او كه فرمود: «هَؤُلاءِ بَنَاتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ» در اين مدت مديد كه ما را دعوت ميكردي كه ما هيچگونه اقبالي بزنها نداشتيم چنانچه بعض ابناء امروزه ميگويند زن باعث گرفتاري است اولاد ميآورد نفقه و كسوت و سكني لازم دارد و اين ابتلائات در آن نيست بعلاوه آنكه الذّ است نظر بضيق آن و سهل التناول است نه مهر لازم دارد نه زحمت دارد در كوچه و بازار در دسترس است.» (همان، 7/96)
- «مال حلال ممكن است بيكي از اقسام ذيل بدست انسان بيايد:
1- تملك چيزهايي كه مالك نداشته باشد از قبيل حيازت مباحات و احتطاب و استخراج معادن و اصطياد و غوّاصي و نحو اينها. 2- ...» (همان، 1/214)
- «يدخلونها فاعل يدخلونها بعض گفتند جميع اين سه طبقه ظالم لنفسه بمغفرت و شفاعت مقتصد بحساب يسير سابق بالخيرات بدون حساب بعضي گفتند خصوص سابق بالخيرات است و اثبات شيء نفي ما عدي نميكند كه مقتصد هم داخل شود ما ميگوييم كساني كه قابليت دخول داشته باشند كه با ايمان از دنيا رفته باشند و لو آلوده ببعض معاصي باشند بواسط مغفرت و عفو و شفاعت و غير اينها» (همان،/ 11-30-31)
- «... بنا از همان روزي كه ساخته ميشود رو بخرابي ميرود. هر چه بگذرد بخرابي نزديكتر ميشود مخصوصاً چه بناهاي محكم از سيمان و آجر و تيرآهن و سنگ ساختمان ميكنند گويا هزار سال در دنيا زيست ميكنند كه اين عمارات براي آنها باقي بمانند اگر بگويي كه اينها براي فرزندان و اعقاب خود ساختمان ميكنند ميگوييم بدانيد كه در اعقاب شما اين عمارات دمده ميشود و طرز مد آن روز ساختمان ميكنند ...» (همان، 10/97)
حال بيافزايد به اينها نبود فهرست در اين مجلدات ضخيم، حذف پاورقي، وارد كردن مطالب مربوط به پاورقي در متن اصلي، اغلاط زياد چاپي و استفاده از برخي از كلمات فارسي دري را؛ 5
مفسّر «اطيب البيان» از تكرار مطالب ابايي ندارد. چه بسا كه كلمهاي در نوشتارش، مطلبي، روايتي يا شعري را تداعي مينمايد، آن را در همانجا ميآورد. و تا پايان تفسير نيز هر جا با همان كلمه مواجه ميشود، باز همان مطلب را تكرار مينمايد. مثلاً: در حين تفسير، با رسيدن به نام «صالح»(ع)، مطلبي در ذهنش تداعي نموده و همواره آن را در طول تفسير 9 بار تكرار مينمايد؛ و آن عبارت است از اينكه مينويسد:
«سه نفر از خاندان رسالت يادي از ناقه صالح(ع)كردند: يكي صديقه طاهره(س)«و ماكان ناقه صالح و فصيلها بالفضل عندالله الا دوني»؛ و يكي ابي عبدالله در شهادت طفل رضيع «رب لايكون اهون اليك من فصيل»؛ و يكي حضرت هادي(ع)در مورد متوكل كه فرمود: باي من افضل از ناقه صالح(ع)است.» (رك: همان، 5/ 371؛ 7/81؛ 10/ 72 و 77 و 155؛ 11/ 423؛ 12/383 و 360؛ 14/ 104)
برخي، وجه بارز اين تفسير را دقّت در روايات قرآني عنوان كردهاند؛ ولي هيچ نقد علمي و مطابق معيارهاي حديث شناسي در آن ديده نميشود. تنها بياعتنايي به تفاسير و روايات عامّه و رد كلامي آنها ملاك نقد روايي اين تفسير نشان ميدهد؛ در حالي كه به روايات ضعيف بسياري از كتب شيعه اعتماد نموده و بر آنها استناد نموده است؛ چنان كه گاه روايتي ميآورد كه جز در «اطيب البيان»، در هيچ يك از منابع شيعي نشاني از آن نميرود!6
تكرار مطالب مختلف در سرتاسر تفسير و علاقة مفسّر فقيد به آوردن مطالب خارج از موضوع تفسيري، بر حجم كتاب، بسيار افزوده است؛ چنانكه اين تفسير 14 جلدي با ويرايش و تنقيح لازم و حذف مطالب خارج از موضوع و تكراري، در چهار يا پنج جلد قابل عرضه خواهد بود.
تفسير «اطيب البيان»، تفسيري آميخته با ادبيات، كلام، فقه، اخلاق و روايات است كه به زبان فارسي تدوين يافته است. با توجه به سبك نوشتاري آن كه منحصر به فرد ميباشد، نامگذاري آن به «تفسير مجلسي» مناسبتر از نامگذاري در رديف ديگر گرايشهاي تفسيري است.
اين تفسير، مطالب تفسيري و غير تفسيري خوبي را در بر گرفته است اما مطالب غيرتفسيري آن بسيار بيشتر از مطالب تفسيري آن نشان ميدهد.
چيدمان سخن در اين تفسير، تابع نظم و نسق خاصي نبوده و پيوند و انسجام كلام در آن كمتر ديده ميشود. متن عربي روايات كه بخش زيادي از اين تفسير را تشكيل ميدهد ـ جز در جلد اول در بقية جلدها ـ بدون ترجمهاند. شواهد قرآني هم كه در متن تفسير مورد استناد قرار گرفته همان گونهاند. گاه آيات اصلي هم فاقد ترجمه ميباشند.
در اين تفسير، مخاطب كلام مشخص نيست، گاه سادهتر از ساده مينويسد، گاه سختتر از سخت! رعايت نشدن اصول و علائم نگارشي و حاكميت سبك گفتاري و گويشي بر نوشتاري تفسير، پيامرساني را پيچيدهتر ساخته است.
1. خرمشاهي، بهاء الدين؛ دانشنامه قرآن و قرآنپژوهي، دوستان و ناهيد، تهران، 1377ش.
2. سايت مركز فرهنگ و معارف قرآن، 1386ش.
3. سايت خبرگزاري قرآني.(www.iqna.ir)
4. طيب اصفهاني، سيد عبد الحسين؛ اطيب البيان في تفسير القرآن، چاپ سوم، انتشارات اسلام، 1378ش.
5. عقيقي بخشايشي، عبد الرحيم؛ طبقات مفسران شيعه، چاپ سوم، نويد اسلام، قم، 1382ش.
6. مجله حوزه، شماره 33، مرداد و شهريور سال 1368ش.
7. هفتهنامه خردنامه همشهري، شماره 34، آبان 1383ش.
1. رك: مجله حوزه، شماره 33،/31ـ 47.
2. ايشان رؤياي خود را ابتدا در مقدمه تفسير به صورت كوتاه و سربسته و بار ديگر در جلد پايان به تفصيل بيان ميكند. (رك: اطيب البيان، 1/2و3؛ 14/ 280)
3. اطيب گاهي مولوي را تكفير مينمايد ـ (رك: همان، 2/260 و 261)
4. البته كتب فقهي شيعه، روزة اول ماه محرم تا روز تاسوعا را مستحب ويژه عنوان كردهاند.
5. مانند: مرا و را، بارداه = وارده، نبادا = مبادا، همچه = همچو، ربوا = ربا و ...
6. نمونهاي از آن عبارت از اين است: «قال الامام عسكري7: «نحن حجج الله علي خلقه و جدتنا فاطمه حجه علينا» ـ (همان، 13/225) متأسفانه اين حديث ضعيف و فاقد مدرك، دستاويزي شده بر عدهاي از علاقهمندان افراطي تا در فقرات اذان نام حضرت فاطمه(س) را بر آن بيفزايند؛ در حالي كه شهادت به ولايت حضرت اميرالمؤمنين(ع)جزو اذان نبوده و فقط به قصد رجاء ميتوان اداء نمود!